ملک الشعرا
ملک الشعرا بهار��
سلطان نظم ونثر فارسی درصدسال گذشته
1330 - 1252 هش
����� محمدتقی بهار از فرزانگان فراموش ناشدنی تاریخ ادبیات فارسی ویکی از قله های بلندی است که چون فردوسی و سعدی، حافظ�ومولوی (پیشینه ها)� و نیما وشاملو بزرگان (پسین خویشتن)�برسکوی یاد همیشه خواهد ایستاد.�
����بهارهنگامیکه هژده ساله بود�کسوت ملک الشعرایی پدر بزرگوارش را پوشید وبه ملک الشعرای� زمان مظفرالدین شاه� (1281 هش)� شد.� بهار از زمره ی شاعرانی بشمار می اید که در زبان فارسی حکم قله های بلند منشورگونه فرهنگ را دارند.
����اودر نوجوانی به شعر رغبت یافت و در زیر نظر پدرش مرحوم میرزا محمدکاظم صبوری ملک الشعرای قاجار به آموزش فنون و متون در این زمینه پرداخت.�ازده سالگی به سرودن آغاز نمود و درهژده سالگی قادربه نیابت پدر بزرگوار خود در شعرشد.
���� از شگفتیهای کار این بزرگمرد که سعدی روزگار بود،�آنست که اشعار وسرودهایش را هنرمندان دوران قاجاری و بزرگان موسیقی ایران در تحت نظر خودش� به هنگ ملی بدل نمودند.�اینگ برای گرامی داشت از یاد این استاد بلند آوازه ی زبان فارسی�نکاتی را در زیر خواهید خواند، که کمترین بخش روزگار اورا بر خواهد تابید:
����محمدتقی بهار (۱۲ ربیعالاول ۱۳۰۴ ه.ق تا ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰ ه.ش.)، ملقب به ملکالشعرا شاعر، روزنامهنگار، ادیب، تاریخنویس، و سیاستمدار ایرانی بود.
��� �محمدتقی در مشهد به دنیا آمد. او فرزند میرزا محمدکاظم صبوری بود که قبل از وی لقب ملکالشعرا داشت. پس از مرگ صبوری در سال ۱۳۲۲ ه. ق. منصب وی و لقب ملکاشعرا به دستور مظفرالدین شاه قاجار به محمدتقی هجدهساله رسید. در دوران استبداد صغیر در سال ۱۳۲۸ ه.ق. بهار به مشروطهطلبان خراسان پیوست و در انتشار روزنامهٔ خراسان با آنان همکاری کرد. وی شعرهایی را در این روزنامه چاپ میکرد، از جمله شعر معروف �کار ایران با خداست� با مطلع �با شَهِ ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست�. این روند تا فتح تهران در ۱ رجب ۱۳۲۷ ه. ق. (۲۸ سرطان ۱۲۸۸) بهدست مشروطهطلبان و استعفای محمدعلی شاه ادامه یافت.� پس از فتح تهران، بهار نویسندگی را نیز شروع کرد و اولین مقالات سیاسی و اجتماعیاش در طوس با امضای �م. بهار� و بعضی از مقالاتش نیز بدون امضا در حبلالمتین چاپ کلکته منتشر شد.
����بهار در ۱۳۲۸ ه. ق. در مشهد روزنامهٔ نوبهار را که نظرات حزب دموکرات را که در همان سال راهاندازی شده بود منتشر میکرد، تأسیس کرد. بهار همزمان به عضویت کمیتهٔ ایالتی این حزب انتخاب شد. بهگفتهٔ خود بهار، در روزنامهٔ نوبهار (و بعد از آن تازهبهار)، برنامهاش �مخالفت با بقای قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت بود�. نوبهار بهدستور کنسول روسیه توقیف شد و بهار بلافاصله روزنامهٔ جدیدش تازهبهار را منتشر کرد. اما تازهبهار هم در محرم ۱۳۳۰ ه. ق. بهدستوروثوقالدوله وزیر خارجهٔ وقت تعطیل شد. بهار و نه نفر از اعضای حزب دموکرات را نیز دستگیر کرده و به تهران فرستاندند.
یک سال بعد ملکاشعرا دوباره به مشهد برگشت و با اجازهٔ نیرالدوله والی خراسان دوباره روزنامهٔ نوبهار را راهاندازی کرد. ولی بهعلت محدودیتهای سیاسی این بار در زمینهٔ مسائل اجتماعی، اخلاقی، و دینی مینوشت. بهار یک سال در نوبهار کار کرد و پس از آن، تقریباً همزمان با آغاز جنگ جهانی اول، به نمایندگی دورهٔ سوم مجلس شورای ملی، از درجز و کلات و سرخس، انتخاب شد. نوبهار مجدداً از طرف کنسولگریهای روسیه و بریتانیا توقیف شد و بهار از راه روسیه به تهران رفت.��� در تهران اعتبارنامهٔ بهار برای وکالت مجلس با مخالفت روبرو شد ولی پس از شش ماه بالاخره قبول شد. بهار روزنامهٔ نوبهار را این بار در تهران دوباره راهاندازی کرد که بعد از ماجراهایی مجدداً توقیف شد و بهار به خراسان تبعید شد.
����پس از انقلاب روسیه و شکوفایی مجدد احزاب در ایران، بهار دوباره به تهران برگشت و دوسال پیاپی نیز به عضویت کمیتهٔ مرکزی حزب دموکرات انتخاب شد. در این دو سال بهار انجمن ادبی دانشکده و مجلهٔ ادبیای با همین نام دایر کرد و نوبهار را نیز مجدداً برای مدتی راه انداخت. طبق گفتهٔ خود وی، در این دوران به این نتیجه رسید که باید بهجای روشهای قبلیاش، به ایجاد یک دولت مقتدر مرکزی کمک کند. در این باره، بهار مینویسد: �نه به جنگلیها عقیده داشتهام نه با خیابانی همراه و همسلیقه بودهام و نه با قیام کلنل محمدتقی خان (به آن طریق) موافقت داشتهام�.
با ظهور سردار سپه (رضاشاه پهلوی بعدی) و وعدهٔ جمهوریاش، بهار با سردار سپه همراه شد ولی پس از مدتی �سر و کلهٔ دیکتاتوری عظیمی را از پشت پرده� دید و انتقاد از دولت سردار سپه را شروع کرد. بهار از قول سردار سپه (پس از روی گرداندن بهار از وی) مینویسد: �من ملک را خیلی دوست داشتهام ولی خود او نخواست از من استفاده کند�.� با باز شدن مجلس پنجم که بهار در آن نمایندهٔ ترشیز است، فرار احمدشاه، و فرمانروایی کامل سردار سپه بر ایران، بهار به مخالفتهای خود ادامه میدهد (و از جمله در ۹ آبان ۱۳۰۴ رأی مخالف میدهد). در نتیجه به مجلس مؤسسان که اکثر نمایندگان مجلس پنجم در آن عضوند دعوت نمیشود. در مجلس ششم بهار برای آخرین بار و این بار از تهران به نمایندگی انتخاب شد و با پایان این دوره از زندگی سیاسی کنارهگیری میکند.
از ۱۳۰۵ ه.ش. تا ۱۳۲۰ ه.ش. بهار دوبار زندانی میشود و یک بار نیز به مدت یک سال به اصفهان تبعید میشود. در همین درگیریها دیوان اشعارش که در چاپخانهٔ مجلس چاپ شده بود ولی توزیع نشده بود توسط شهربانی ضبط میشود و بعد از شهریور ۱۳۲۰ ش. از ۲۸۰ صفحهٔ اولیه تنها ۱۴۰ صفحه پیدا میشود. کارهای دیگر بهار نیز، غیر از تاریخ سیستان، مجمل التواریخ، سبکشناسی، و چند کتاب درسی، در انبار وزارت فرهنگ مفقود یا �مندرس� میشود. وی در ۱۳۲۳ پس از کنار رفتن رضاشاه پهلوی کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی را چاپ کرد و در آن به انقراض قاجاریه و روی کار آمدن رضاشاه پرداخت.���در دوران محمدرضا شاه پهلوی در ۱۳۲۵ شمسی بهار مدتی وزیر فرهنگ شد.��
هشتاد سال پس از خاموشی سرود " مرغ سحر " می گذرد
رازماندگاری مرغ سحر
از میان تصنیف های ملک الشعرای بی شک می توان مشهور ترین و ماندگار ترین آنها را تصنیف � مرغ سحر � دانست که اهنگ آن بوسیله مرتضی خان نی داوود در � ماهور � ساخته شده و برای اولین بار � قمر الملوک وزیری � آنرا اجرا کرده است، این ترانه و آهنگ آن، بهترین و معروفترین ترانه و آهنگ زمان خودش شد. و پس از آن نیز بارها و بار ها بوسیله خوانندگان دیگر خوانده شد راز ماندگاری � مرغ سحر � را باید در مضمون اجتماعی آن جستجو کرد که بهر حال در هر دوره ای در ایران مصداق پیدا می کند.�
���محمدتقی بهار
����ابو القاسم لاهوتی (1887 � 1957)� دوست همرزم و یار اندیشه های مبارزاتی محمد تقی بهار و از زمره آن چهره های انقلابی و فرهنگی است که با اشعار آتشين و پيکار انقلابی خويش در روند انقلاب مشروطه (1905 � 1911) ايران و رشد خودآگاهی توده ها سهم سزاواری گذاشته است.
���ملک الشعرا بهار، ابو القاسم لاهوتی، عارف قزوينی، اشرف الدين حسينی و فرخی يزدی که از شعرای اصلی دوران مشروطيت به شمار می روند، گويا در يک زمان گام به عرصه ادبيات گذاشته و محض جنبش مشروطه خواهی دوران تشکل و اکمال فعاليت خلاقانه ايشان بوده است. و آنها بودند که شعر فارسی را از محيط دربار و محافل معدود به خيابان و بازار و سر منبرها برده در آن مضامين اجتماعی و سياسی، وطنی و تبليغاتی، درد و رنج و آمال و آرزوی توده های ستم کش را شامل ساختند.
���� وجه مشترکی که در آثار خلاقانه اين شعرا به چشم می خورد، موضوع استقبال پرشور آنها از تصويب قانون اساسی ايران از جانب مظفر الدين شاه و اميد فراوان از مجلس ملی و وکلای آن بود. برای برهان گفته ها می توان قصيده ملک الشعرا بهار �به شکرانه توشيح قانون اساسی� و تحرير اول شعر لاهوتی �ای رنجبر� را مثال زد
�
� ابوالقاسم لاهوتی شاعر������� ����� کتاب معروف بهار�������������
در سال ۱۲۸۹شمسی که انتخابات دوره سوم مجلس شورای ملی در مشهد آغاز شد، بند و بست های سياسی نيز شروع شد. بهار که در روزنامه نوبهار مشهد می نوشت، انتخابات را به باد انتقاد گرفت...
ماه مشروطه در اين ملک طلوعيدن کرد
انتخابات دگر باز شروعيدن کرد
شيخ در منبر و محراب خشوعيدن کرد
حقه و دوز و کلک باز شيوعيدن کرد
وقت جنگ و جدل و نوبت فحش و کتک است
انتخابات شد و اول دوز و کلک است
صاحب الرايا! رو صبح نشين روی خرک
رايها پيش نه و داد بزن های جگرک
پوت قند آيد از بهر تو و توپ برک
می دود پيشتر و می دهدت بيشترک
هر که عقلش کم و فضل و خردش کمترک است
انتخابات شد و اول دوز و کلک است.
اين وکالت نه به آزادی و خوش تعليمی است
نه به دانستن تاريخ و حقوق و شيمی است
بلکه در تنبلی و کم دلی و پر بيمی است
يا به پوتين و کلاه و فکل و تعليمی است
يا به تسبيح و به عمامه و تحت الحنک است
انتخابات شد و اول دوز و کلک است.
او آرزو داشت برای ادامه تحصيل به فرنگ برود و دررشته ای ازعلوم جديد تخصص به دست آورد، اما مسئوليت سرپرستی خانواده از يک سو وآغاز انقلاب مشروطيت، که قالب های ذهنی او را در هم ريخته، موجب تحول عميقی درانديشه اش می شود ازسوئی ديگ، مانع ازاجرای اين تصميم می گردد. بهار وارد در فعاليت های سياسی می شود، به صف آزاديخواهان و مشروطه طلبان می پيوندد و در بيست سالگی به عضويت انجمن مخفی , سعادت , در می آيد.� در روز 14 مردادماه 1285 شمسی فرمان مشروطيت امضا می شود. بهار در قصيدهء , سرگذشت شاعر , چنين می گويد:
بيست ساله شاعری با چشم های پر فروغ جز من اندر خاوران، معروف و نام آور نبود
خانه ای شخصی و مبلی ساده و قدری کتاب آمد و رفتی و ترتيبی، کز آن خوش تر نبود
مادرم تدبير منزل را نکو می داشت پاس������������������پاسداری در جهانم بهتر از مادر نبود
شعر می گفتيم و می گشتيم و می بوديم خوش بزم ما گه گاه، بی مه روی و خنياگر نبود
شور و شرٌی ناگه اندر توس زاد از انقلاب فکرت من نيز بی رغبت به شوروشر نبود...
امان از من و تو، شعری است به طنز در انتقاد از رفتار سياسی ايرانيان، گويی که اين شعر را در هر سالی از اين يکصد سال می توانيم بخوانيم.
هيچ دانی که چه کرديم به مادر من و تو؟
يا چه کرديم به هم، جان برادر من و تو؟
سعی کرديم به ويرانی کشور من و تو
رو، که اف بر تو و من باشد و تف بر من و تو
هر دومان مايه ننگيم، امان از من و تو
من و تو هر دو جفنگيم، امان از من و تو
از همان اول، ما و تو به هم رنگ زديم
وز سر جهل به هم حيله و نيرنگ زديم
سنگ برداشته بر کله هم سنگ زديم
گاه ترياک کشيديم و گهی بنگ زديم
من و تو بس که دبنگيم، امان از من و تو
من و تو هر دو جفنگيم، امان از من و تو
مستبد گشتم و تو باز مساوات شدی
يا که من صاحب ثروت شده تو لات شدی
اعتدالی شده مخلص، تو دموکرات شدی
الغرض من چو تو لات و تو چو من لات شدی
باز هم بر سر جنگيم، امان از من و تو
من و تو هر دو جفنگيم، امان از من و تو
من به عنوان وکالت، تو به عنوان دگر
جلب کرديم بسی فايده زين مردم خر
نشد از ما و تو حاصل به کسی غير ضرر
بلکه گشت ايران از روز نخستين بدتر
ما هم افتاده و لنگيم، امان از من و تو
من و تو خيلی جفنگيم، امان از من و تو
ای برادر تو خری، من ز تو خرتر بالله
بهتر از ما و تو دانی چه بود؟ خر، بالله
خر به چاله ننهد پای مکرر بالله
زين خريت ها ويران شده کشور بالله
ما به فکر خر لنگيم، امان از من