رویکردها و روش های پژوهش در فلسفه تعلیم و تربیت (original) (raw)
رویکردها و روش های پژوهش در فلسفه تعلیم و تربیت
Abstract
دکتر خسرو باقری با همکاری دکتر نرگس سجادیه و دکتر طیبه توسلی انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم 1389 مقدمه پیش از ورود به بحث از رویکردها و روش های پژوهش در فلسفه تعلیم و تربیت، لازم است به چند نکته مقدماتی اشاره داشته باشیم. نخست، مناسب است مفاهیم اصلی کتاب را که به طور مکرر در آن بکار رفته توضیح دهیم. دوم، ضرورت پرداختن به روش های پژوهش در فلسفه تعلیم و تربیت مطرح است. سوم، نحوه پرداختن به این بحث، مورد نظر است که طی آن باید این نکته را توضیح بدهیم که در کتاب حاضر، از چه مدخل و مجرایی به تبیین روش های پژوهش در فلسفه تعلیم و تربیت روی آورده ایم. سرانجام، اشارتی به رویکردهای مورد بحث خواهیم داشت و در ضمن آن، به اعتبار آنها یا میزان استفاده از آنها در پژوهش های فلسفه تعلیم و تربیت خواهیم پرداخت. نخست. مفاهیم عمده در کتاب حاضر عبارتند از: رویکرد، روش پژوهش، تعلیم و تربیت، و فلسفه تعلیم و تربیت. مقصود از رویکرد، نوعی نگرش بنیادی یا فلسفی در مورد پدیده های انسانی، به طور کلی، و تعلیم و تربیت، به طور خاص، است. به طور مثال، اگر از رویکرد هرمنوتیک سخن بگوییم، نوعی نگرش به پدیده های انسانی را مورد توجه قرار داده ایم که در آن، تفسیر نقش اساسی دارد. مفهوم دوم، روش پژوهش است که مقصود از آن، نحوه به انجام رساندن فعالیت فکری و عملی برای فراهم آوردن پاسخ به پرسشی جدی و اساسی است. با نظر به این که مفهوم روش پژوهش در این کتاب، در زمینه فلسفه تعلیم وتربیت بکار می رود، مقصود از آن، نحوه به انجام رساندن فعالیت های فکری و عملی برای فراهم آوردن پاسخ به پرسش های جدی در فلسفه تعلیم و تربیت خواهد بود. مفهوم سوم، تعلیم و تربیت است که خود به دو معنا بکار می رود. در معنای اول، تعلیم و تربیت، حاکی از مجموعه فعالیت های عملی است که طی آن، آموزاندن و آموختن صورت می گیرد. در معنای دوم، مقصود علم تعلیم و تربیت است و آن دانشی است که در باره مجموعه فعالیت های مذکور حاصل می شود. علم تعلیم و تربیت، به مطالعه تجربی پدیده های تربیتی می پردازد و با گردآوری داده های مشاهده پذیر به بحث و بررسی روی می آورد (میالاره، ترجمه کاردان 1370). البته در این خصوص که آیا علم تعلیم و تربیت، صرفا کاربردی است یا خود نیز بعد نظری (تئوریک) دارد، اختلاف نظر گسترده ای وجود دارد. در حالی که از دیرباز، برخی بر آن بوده اند که تعلیم و تربیت، علم نیست و جنبه نظری (تئوریک) ندارد (مانند اکانر 1957، ص 76)، دیگران کوشیده اند علم بودن آن را به معنای نظری بودن روشن سازند (مانند بک 1974، قصل 12). اما نظر غالب، این است که این علم، کاربردی است و یافته های نظری دانش های دیگر همچون فلسفه و روان شناسی را برای بهبود تعلیم و تربیت به کار می برد (مانند هرست 1963). مفهوم چهارم، فلسفه تعلیم و تربیت است. فلسفه تعلیم و تربیت، رشته ای است که به بررسی فلسفی تعلیم و تربیت (اعم از عمل یا علم تعلیم و تربیت) و به بیان دیگر، به بررسی جنبه های فلسفی آن می پردازد. به طور نمونه، این سوالها به ابعاد فلسفی تعلیم و تربیت اشاره دارند: الف) مفهوم تربیت چیست؟ ب) انسان تربیت یافته کیست؟ ج) با توجه به تصویر معینی از انسان تربیت یافته، چه روش های تربیتی با آن تناسب دارد و می توان از آنها استفاده کرد و چه روش هایی با آن تناسب ندارد و باید از بهره وری از آنها خودداری کرد؟ دوم. در باب ضرورت پرداختن به رویکردها و روش های پژوهش در فلسفه تعلیم و تربیت چه می توان گفت؟ به بیانی کلی تر، از زمانی که اهمیت روش شناسی در قلمرو علوم طبیعی شناخته شد، دغدغه روش شناختی در حیطه علوم انسانی نیز آشکار گردید و چنانکه به خوبی می دانیم، علوم انسانی در نخستین مواجهه خود با این دغدغه، راه علوم طبیعی را در پیش گرفتند و کوشیدند با تعاریف علمیاتی مفاهیم و بکارگیری روش کمی نگر در آزمون فرضیات تحقیق، این راه را برای علوم انسانی هموار کنند. اما با نقادی کمیت نگری در عرصه علوم انسانی توسط کسانی چون ویلهلم دیلتای، ادموند هوسرل، رنه گنون، ماکس وبر، رابین کالینگوود، پیتر وینچ و نظایر آنان، رویکردهای جدیدی در خصوص چیستی علوم انسانی مطرح شد و به تبع آن، کوشش هایی برای مشخص کردن ویژگی های روش شناختی علوم انسانی به ظهور رسید. ثمره این منازعات فکری را می توان از جمله در جایگاه ویژه ای که هم اکنون روش های کیفی پژوهش، به منزله اقتضای خاص علوم انسانی، به دست آورده ملاحظه نمود. ثمره ای از این دست، همواره در ظهور رویکردهای جدید در فلسفه و فلسفه علوم انسانی انتظار می رود زیرا این رویکردها با ملاحظه های روش شناختی همراهند و منظرهای خاصی را درباره ماهیت روش پژوهش فراهم می آورند و متناسب با هر دیدگاه و هر اصلاحی در دیدگاه های غالب روش شناختی، تحولاتی در عرصه روش های پژوهش ایجاد می شود. رابطه رویکردها در علوم انسانی و روش پژوهش، رابطه ای از نوع تولید و توالد است، به این معنا که رویکردهای جدید همراه با روش شناسی های نوظهور، به طور غالب، منجر به زاده شدن روش های پژوهشی نوین می گردد. هر چند ظهور رویکردهای جدید در مورد علوم انسانی و روش شناسی این علوم، منجر به ظهور روش های پژوهشی نوینی در عرصه علوم انسانی شده، اما با نگاه موردی به علوم انسانی، می توان گفت که هنوز در برخی از رشته ها ابهام هایی از حیث روش پژوهش وجود دارد و سخنان ناگفته و ابعاد ناسفته در آنها محسوس است. با این که در پی ظهور رویکردهای جدید، جای مناسبی برای سخن گفتن از روش های کیفی باز شده، اما چنین نیست که روش های کیفی در همه عرصه های علوم انسانی به قدر کافی بسط یافته باشد. از این رو است که در غالب کتاب های مربوط به روش های کیفی، این روش ها در عرصه پژوهش های تجربی مورد توجه قرار گرفته اند. به عبارت دیگر، سعی بر آن بوده که پس از دوران غلبه روش های کمّی، اکنون در پژوهش های تجربی، جایی ویژه نیز برای بررسی های کیفی و گاه به صورت ترکیبی میان جنبه های کمّی و کیفی فراهم شود. اما هنوز به ویژگی های روش کیفی در عرصه برخی از علوم انسانی، توجه کافی نشده است. فلسفه تعلیم و تربیت، یکی از این عرصه هاست و به همین دلیل در کتاب های مربوط به روش کیفی، بحثی اختصاصی در مورد نقش این روش ها در پژوهش های فلسفه تعلیم و تربیت صورت نمی گیرد. این خلاء بیانگر آن است که در حوزه فلسفه تعلیم و تربیت، جای روش های پژوهش، همچنان خالی است. اما آیا باید به پر کردن این خلاء پرداخت؟ چه ضرورتی برای این کار وجود دارد؟ این نکته بدیهی است که نظام های آموزش و پرورش کشورها، مرکز آمال اصلاحگران اجتماعی و پویندگان راه توسعه و تحول بوده است. کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست و بسیاری از اندیشمندان و دست اندرکاران فعالیت اجتماعی، آینده را از روزن نظام آموزش و پرورش می نگرند. اما، دست کم، یکی از منابع اصلی تضمین برای هدایت درست فعالیت های جاری در قلمرو آموزش و پرورش، چارچوبی فکری است که از آن به عنوان "فلسفه تعلیم و تربیت" یاد می شود. چنانکه می دانیم، به رغم برخی از تلاش های اولیه در کشور ما برای فراهم آوردن چنین چارچوبی، هنوز نمی توان گفت که کار در این زمینه به انجام رسیده، بلکه تنها می توان گفت که تلاش در آن آغاز شده است. از سوی دیگر، به ثمر رسیدن تلاش برای سروسامان دادن به فلسفه تعلیم و تربیت و به طور کلی، به جریان انداختن اندیشه ورزی فلسفی در باب تعلیم و تربیت، در گرو آن است که این حوزه، از حیث روش شناختی به غنا و باروری دست یابد. اما شگفت آور است که به رغم سابقه قابل توجه بسط و گسترش این رشته در کشور، هنوز در بعد روش شناسی آن، کار قابل توجهی صورت نگرفته است. صرف نظر از آن که این رشته، پیش از انقلاب یعنی از سال 1352 در ایران دایر شده، از فعالیت دوباره آن پس از انقلاب، یک ربع قرن می گذرد. در سال 1360 رشته "تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت" در سطح کارشناسی ارشد در دانشگاه تربیت مدرس و سپس در سایر دانشگاه های کشور دایر شد و از سال 1373 که نخستین دوره دکتری رشته "فلسفه تعلیم و تربیت" در دانشگاه تهران آغاز بکار نمود نیز بیش از یک دهه می گذرد و پس از آن، دوره های دکتری این رشته در بسیاری از دانشگاه های کشور گسترش یافته است. با این همه، به جد می توان گفت که حتی یک کتاب در باب روش شناسی فلسفه تعلیم و تربیت به رشته تحریر درنیامده است و این بدان معناست که دانشجویان سطوح عالی این رشته، پژوهش های خود را تنها به مدد شم و شهود به انجام می رسانند، بدون آن که به صراحت بدانند که چه مراحل و چه شیوه هایی را در انجام پژوهش خاص این رشته باید بگذرانند یا بکار بگیرند. بر این اساس، ضرورتی کامل برای انجام پژوهشی از این نوع حاضر وجود دارد تا با تدوین روش شناسی مشخصی برای این رشته، زمینه غنای تحقیق و تفحص در این قلمرو را فراهم آورد و در پی آن، امکان اندیشه ورزی فلسفی در باب تعلیم و تربیت و نیز تدوین و بازسازی مداوم نظامی برای فلسفه تعلیم و تربیت کشور را تحقق بخشد. ....
Khosrow Bagheri Noaparast hasn't uploaded this document.
Let Khosrow know you want this document to be uploaded.
Ask for this document to be uploaded.