Iranscope (original) (raw)

Sam Ghandchiسام قندچي رقص در آسمان

سام قندچی

http://www.ghandchi.com/291-RaghsDarAsemAn.htm

Dancing in the Air

http://www.ghandchi.com/49-Dancing.htm

مطالب مرتبط: 1 2

رقص در آسمان

ما در آستانهتمدن های نوینی هستیم که اساسأ با جوامع کنونی متفاوتند. تفاوت اصلی آنکه: تغییر مسیری در فعالیت مرکزی انسان از کار و فعالیت های مربوط به تولید، به سوی فعالیت های خلاق و معنوی در جریان است.

در اینجا میخواهیم مختصرأ به جنبه های ملموس تر این تغییر تاریخی بپردازیم، که زیر عناوین کلی "آینده نگری،" "فکر نو،" و امثالهم، با مفاهیم گوناگون، جمع بندی میشوند. مسائل مورد بحث از ارزش های اخلاقی و روابط شخصی انسانها تا اقتصاد تکنولوژیهای جدید و ابعاد معنوی زندگی بشر را شامل میشوند.

مسائل اجتماعی نظیر جنگ و صلح جهانی دیگر مانند کلازویتس با منطق "جنگ ادامه سیاست با روشهای دیگر است" توجیه نمیشوند. از دیدگاه نوین، صلح همانقدر به برنامه نویسی ضمیر ناخود آگاه بشر طی هزاران سال بستگی دارد، که به واقعیت های اقتصادی و سیاسی زمان ما. به عبارت دیگر صلح پا برجا، تنها با عهدنامه ها و قرارداد های بیشتر نمیتواند حاصل شود. آنگونه که ویلیس هارمن **Willis Harman**در کتاب خلاقیت والی تر نگاشته، برنامه نویسی "ذهنیت درونی" ضمیر ناخود آگاه بشر، که در آن "فرار کردن یا جنگیدن" حک شده است، می بایست زدوده شود.

همچنین، ترقی و عدالت، دیگر بر مقیاس تک بعدی راندمان اقتصادی ارزیابی نمیشوند، و فاکتورهای متعددی، از الزامات محیط زیستی و بیولوژیک، تا ارزشهای هنری و معنوی، نه تنها بر آن ها تأثیر میگذارند، بلکه مفاهیم ترقی و عدالت را در عصر کنونی تعیین میکنند.

بطور خلاصه، پرسپکتیو جدید تمام عرصه های جامعه را در بر میگیرد و فقط به سیاست، مذهب، علم، یا روانشناسی محدود نمیشود. این دیدگاه نوین را بمثابه یک دسته بندی فکری اینگونه تعریف می شود که عبارت است از رفع توهم و رهائی از طلسم پارادیم های فلسفی جامعه صنعتی، در عرصه های مختلف زندگی، و جستجو در فراسوی آن افکار.

در این جستجو بسیاری اوقات کسانی را میبینیم که "پائین" پارادیم صنعتی رفته و تصور میکنند همه پارادیم های غیرصنعتی گام نهادن بجلو هستند، در صورتیکه بسیاری از اشکال اندیشه ماقبل صنعتی و ماقبل علمی ما را در وضعیت بدتر از جوامع صنعتی قرار میدهند.

انسان میبایست هشیار باشد که در نفی جامعه صنعتی حاضر طعمه افکار قرون وسطائی و بربریت ماقبل صنعتی نشود، که مطمئنأ نمیتوان آنرا دستاورد نامید. مضافأ آنکه انقلابها یا شکلهای زندگی آلترناتیو لزومأ مترقی نیستند.

در واقع همزمانی انقلاب و ترقی که ارثیه بزرگ ایدئولوژیک جامعه صنعتی از زمان انقلاب های آمریکا و فرانسه بود، دیگر درست نیست. شاید جهان، امانوئل کانت دیگری میخواهد تا این برگشت را تئوریزه کند.

برنامه های اجتماعی بهترین و بدترین گروههای اندیشه نو امروز فقط درفکر و روی کاغذ هستند، همانگونه که افکار سوسیالیست ها قبل از صعود به قدرت، فقط بر روی کاغذ بود. اما آنگاه که جنبش پیروز شد، آن برنامه ها به واقعیت اجتماعی مبدل شدند، و دیگر از حالت بحث جالب روشنفکرانه در کافه تریا، خارج شدند.

به همین دلیل پرسپکتیو نو، احتیاج و نیاز به ارزیابی منتقدانه دارد. ،مثلأ عملکرد و افکار بسیاری گروهها و کالت های موجود، می بایست عمیقأ نقد شوند، چه بسیاری از آنها نقش پرقدرتی برای معلمین خود قائلند، که حتی از قدرت کشیشهای قرون وسطی بیشتر است. پدیده مشابهی در میان گروههای روانشناسی و روانکاوی پرابلماتیک است.

مثلأ در دو گروه بنام های اِست ESTو فوروم FORUM در کالیفرنیای آمریکا، این موقعیت شبه کشیشی روانشناسان را در گروههای روانشناسی، به وضوح می توان دید. اینکه آیا با داشتن روانکاوان در جایگاه کشیشان، زندگی بهتری خواهیم داشت یا نه، سوال قابل تأملی است! (برای جزئیات کالت های ذکر شده، مراجعه کنید به کتاب اسنپینگ اثر فلو کانوی و جیم سیگلمن).

لازم بهتذکر است که نظریات معتبر علمی از پشتوانه تحقیقاتی باز برخوردارند، و با مطالعات عینی قابل تبیین هستند، اما اندیشه های اینگونه جمع ها از طریق موقعیت تشکیلاتی افراد و نقش و امتیازات آنها در سلسله مراتب کالت،توجیه میشوند.

اما موضوع گورو ها و شبه کشیشان، تنها موضوعاتی نیستند که جریانات اندیشه نو با آن دست و پنجه نرم میکنند. عرصه های جدید تحقیق درباره موضوعاتی که در علم مدرن به سادگی به عنوان خرافات طرد میشدند از نو، مطرح میشوند. مطالعات جدید درباره حس ششم، یوگا، کارما، تمرکز اندیشمندانه، سایکومتری، خواب، اورِا، کریستال، و نیز ارزش عرفان، تمرکز اندیشمندانه، نورولینگوئیستیک پروگرامینگ یا اِن ال پی، فهرستی از اینگونه موضوعات مسأله انگیز هستند.

درست است که جنبه معنوی زندگی، در مقایسه با پارادیم های جامعه صنعتی (لیبرالیسم، سوسیالیسم، هومانیسم، و غیره) دستآورد بزرگ فکر نو است. اما تجدید حیات نومرالوژی، تارو، کیمیاگری، تجربه خارج از بدن، طالع بینی، مجرا گزینی یا چنلینگ و موارد مشابه دیگر، پرسش برانگیزند.

منظور این نیست که تجدید حیات کنونی تکراری ساده از کلاسیک های سحر و جادوی هرمتیک مصری است. پویندگان کنونی، نظیر روشنفکران عصر رنسانس هستند، که جبه روم و یونان به تن میکردند، ولی نوآوریهای تازه خود را عرضه مینمودند.

از نظر فلسفی تفکر آینده نگرانه در کلیت خود یک تم یا بنمایه مرکزی را رشد داده که "سوپر پارادیم" تمام تمدن های گذشته بشر را به مبارزه طلبیده است. توضیح بیشتر در زیر:

در تمام تمدن های پیشرفته پروسه ابزارسازی جهت تغییر جهان، با ادراک فلسفی پیش بینی و کنترل، همراه بوده است. بدینگونه انسان ها طبیعت را "رام" کردند، و کنترل به هدف اصلی بشر، در رویاروئی با طبیعت تبدیل شد.

دیگر کافی نبود که انسان به طبیعت بنگرد، به الحان آن گوش فرا دهد، گرمی و سردی اش را احساس کند، خوراک هایش را ببوید، و یا بچشد، بشرِ ابزارساز، نیاز داشت که علت ها را جستجو کند، و بالاخره در فلسفه ارسطو مفهوم علیت به چهار معنی، تدقیق شد.

کنترل بمثابه هدف، بینائی ما را گسترش داد، تا از علت فوری به علت های بعدی توجه کنیم. در واقع انسانها ستاره های دوردست را با بینائی عادی خود می بینند، در صورتیکه آن توان، نیاز بلاواسطه بیولوژیک ما نیست.

ما حواس خود را بسیاردورتر، در فراسوی آنچه توسعه بیولوژیک ما طلب میکند، پیشرفت داده ایم، و سپس زبان، خط، و تکنولوژی هائی که در عصر تمدن صنعتی به اوج خود رسیدند. اما ضرر این موفقیت در چه بوده است؟

در پی کنترل طبیعت، ما احترام برای طبیعت را از دست دادیم، و به طرق گوناگون به استثمار طبیعت پرداختیم، که امروز انواع گوناگون آلودگی محیط زیست را به عنوان "بخشی" از طبیعت مشاهده میکنیم. همسان طبییعت، ما به کنترل یکدیگر پرداختیم، و در عرصه های خانواده، قبیله، شهر، ملت، و جهان، کنترل به موضوع مرکزی کشاکش های ما، به اشکال جبر اقتصادی، قدرت سیاسی، و غیر آن مبدل شد، و حتی در کوچک ترین واحد اجتماعی، در خانواده، کنترل زنان بوسیله مردان شکل گرفت.

طلب حق در برابر هرگونه کنترل در طی تاریخ، جانشینی یک فرم آن با فرم دیگر بوده است. در نتیجه، خود کنترل به مبارزه طلبیده نمیشد، و طبقات اجتماعی مختلف نظیر کارگران، و نژادهای مختلف، نظیر سیاهان، و یا جنس های مختلف نظیر زنان، برای سلطه و کنترل رقابت میکردند.

به همین دلیل فعالین این جنبش ها پس از موفقیت، خود را در موقعیتی مییافتند، که نمودار همان خصیصه هائی شده اند، که بر ضدش برخاسته بودند. سپس در ادامه این هزیمت، اظهارات آنها درباره "بیداری از خواب و خیال" و ندامت و تأسف آنها از فداکاری های پیشین!

به نظر میرسد کوشش برای کنترل طبیعت و کنترل گروهبندی های مختلف اجتماعی، در زمان بسیار کوتاهی در جامعه صنعتی، به اوج خود رسید و ابعاد جهانی یافت. شاید به این دلیل است که ما اکنون بیهودگی کوشش برای کنترل را درک می کنیم، و شروع به جستجو در فراسوی این"سوپر پارادیم" تمام تمدن های تا کنونی بشریت کرده ایم.

این بحث را از موضع آنارشیسم به این شکل تفکیک می کنیم که طرح رفتن فراسوی کنترل به نسبت رشد هر فرد است. به عبارت دیگر، مدیریت مناسب مطمئنأ بر آشفتگی رجحان دارد، زمانی که فرد از پله های پیشرفت و تکامل بالا میرود.

نفی پارادیم کنترل آن چیزی است که بمثابه ایده آل خود برای کل بشریت میبینم. پارادیم آلترناتیو را "چرخش متقابل" توصیف میکنیم. چگونه ما می توانیم با طبیعت، یکدیگر، خانواده های گوناگون، نژاد ها، ملیت ها، چرخش متقابل کنیم، بدون آنکه هویت خود را از دست بدهیم؟

چگونه میتوانیم دسته جمعی برقصیم بدون آنکه هیچ همراهی دیگری را کنترل کند؟ اگر ما بتوانیم در تئوری و عمل به این سوألات پاسخ دهیم، شاید بتوانیم گام غول آسائی در تاریخ بشریت برداریم. به این دلیل است که عنوان این نوشتار "رقص در آسمان!" است. تشبیه رقص را بیشتر تدقیق کنیم. پرسیديم که چگونه ما می توانیم برقصیم، بدون آنکه همراهی، دیگری را کنترل کند. اما آیا این در حقیقت درست همان کاری نیست که بهترین رقصندگان میکنند؟ آنها با یکدیگر رزونیت میکنند، یعنی هم طنین هستند، و همگام، بدون آنکه یک طرف، طرف دیگر را کنترل کند.

به عبارت دیگر، رقصندگان حرفه ای، مرکز خود را دارند، با اینکه با یکدیگر مرتبط هستند. و دقیقأ چون هر یک مرکز خود را دارند، از دیگری متابعت نمیکنند هرچند با دیگری هم طنین هستند. به همین دلیل می توانند بدور یکدیگر بچرخند، بدون آنکه یک طرف، طرف دیگر را کنترل کند، و یا هراس داشته باشد که دیگری وی را کنترل کند. نمی توان از یک نوآموز، انتظار رقصیدن در چنین سطحی را داشت، آنهم فقط با چند جلسه درس و تمرین، اما اگر دو رقصنده حرفه ای، به یکدیگر، با پارادیم کنترل برخورد کنند، محکوم به شکست خواهند بود.

شاید پیشرفته ترین جوامع بشر به چنین مرحله ای رسیده اند که در آنها کنترل به هر شکل، نه تنها نامطبوع، بلکه حتی غیرعملی است، و نتیجه معکوس میدهد، به ویژه درمیان اقشار پیشرفته تر جوامع، که در کارهای عملگرایانه شاغل نبوده، و در مشاغل فکری و خلاق درگیر هستند. به عبارت دیگر، پارادیم کنترل برای متشکل کردن هرگونه رابطه ای چه در کار، چه در خانه، و چه برای تفریح، محکوم به شکست است.

در جوامع فراصنعتی که جنبه خلاق فعالیت بشر بر جنبه ابزارگونه کار تفوق مییابد، زمانیکه تفکر بیش از عمل، ارزش آفرین شده است، حتی بهترین شکل جان لاک مآبانه Lockean/democratic کنترل دموکراتیک بر روی حکومت شوندگان، حتی کنترل با رضایت خودشان، کارائی ندارد، و آلترناتیو نیز همانگونه که بعدأ توضیح داده می شود، به معنیآنارشیسم نیست.

این نکته قابل ذکر است که حتی در گذشته، در رشته های علوم محض و هنر، هرگونه شکل کنترل، حتی دمکراتیک ترین انواع آن، بیشتر اوقات ضد مولد بوده است. تنها در موسسات اقتصادی و سیاسی، برخی روشهای کنترل، در دوره هائی از عصر مدرن، به درجات مختلف کارائی داشته است.

دموکراسی، که بهترین شکل کنترل در عرصه های مختلف است، ممکن است با مکانیسم های اجتماعی-سیاسی عدم کنترل، جایگزین شود، و آن مکانیسم ها، خود میتوانند از تغییرات پایه ای تر در خصلت بشر حاصل شوند.

اگر جنبه فعال تر و عملی تر زندگی بشر، از زمان آغاز ابزار-سازی تا کنون، برجسته بوده است، و اگر جنبه "انفعالی،" یا متفکرانه زندگی بشر، در حال برجسته تر شدن است، غیر واقعی نیست اگر پیش بینی کنیم که مبانی همه موسسات اجتماعی ما که بر پایه اولی بوده اند، بر مبنای "نیاز" دومی تغییرکنند و یا تبدیل شوند. به طور خلاصه دانش عملی با فرزانگی بازتابنده، و جنبه معنوی زندگی، و نه جنبه مکانیکی آن، بخش اصلی ساعات زنده بشر را تشکیل دهند.

تغییر پارادیمی که در بالا ذکر کردم دلیل آن است که فکر میکنم مفهوم تفکیک تغییر خود و تغییر جهان (با تأکید بر دومی)، که در تمدن صنعتی معنی میداد، امروزه میبایست تغییر کند. استفاده از پارادیم جدید در روابط ما با فرزندان، همسر، و دوستان همانقدر مهم است که یافتن طرحهای آلترناتیو سازمانی برای فعالیت تجاری و سیاسی.

در حقیقت، در زمان حاضر، پارادیم جدید، در مقایسه با پارادیم صنعتی، بیشتر در سطح میکرو-فردی تعریف شده است، تا درمیزان وسیع اجتماعی. دلیل این امر این موضوع است که این نگرش، تاریخ بشریت را در کلیت آن به چالش طلبیده، و نه تنها یک تمدن ماقبل خود را، در صورتیکه تمدن صنعتی تنها تمدن ماقبل خود، یعنی جامعه قرون وسطی را به چالش طلبیده بود.

حال اگر طبیعت بشر را کنترل نکند، و بشریت نیز طبیعت را کنترل نکند، چگونه زندگی بشر میتواند ممکن باشد؟ آیا این بدان معنی نیست که ما در طبیعت، بسان حیوانات غرق میشویم؟ نه ابدأ چنین نیست. در واقع حیوانات بوسیله طبیعت کنترل نمیشوند، بلکه در آن غرق هستند. آن ها قابل تفکیک از طبیعت نیستند، و حتی اصطلاح کنترل را نمیتوان درباره آنها به کار برد.

انسانها به میمنت زبان، دانش، و تکنولوژی، به یک "تفکیک" برگشت ناپذیر از طبیعت نائل شده اند که هر امکان غوطه ور شدن را از بین میبرد. شاید کوشش های ما برای کنترل طبیعت، و همچنین کوشش های طبقات، نژاد ها، و جنسهای مختلف برای کنترل، قدم های لازمی جهت دستیابی به این تفکیک بوده اند.

تقلیل و حذف نهائی کار برای بقأ، بمعنی آزادی نهائی بشر از "یوغ" طبیعت است، و انسانها میتوانند که همزیگری با طبیعت را آغاز کنند، بدون آنکه از چیرگی طبیعت هراسی داشته باشند. همین گفته درباره روابط فی مابین انسان ها صادق است.

به عبارت دیگر، فردی که مجبور نباشد بخش اصلی زندگی خود را برای بقا کار کند، میتواند که "در روی آسمان آزادانه برقصد." تجسم آنکه ما چگونه میتوانیم با هم به چرخیم، با طبیعت و با یکدیگر، قدم اول راهیابی برای همزیگری یا سیمبیوسیس در عرصه های گوناگون زندگی است.

این نگرش آنارشیسم نیست، که کنترل را با " ضد-کنترل" تعویض میکند. تفاوت در آن است که در اینجا رسیدن به حد معینی از کمال، نظیر ذن، در سطح اجتماعی و فردی، گام نهادن در فراسوی پارادیم کنترل را تضمین میکند، و باعث مدیریت-خود گردان میشود، و نه حذف مدیریت به نفع آنارشیسم و سردرگمی.

این پارادیم کمک به تغییر تمام سیستم پروگرام شده خصلت بشر میکند، که طی هزاره ها بر محور کنترل شکل گرفته بوده است. این گامی دشوار و غول آسا برای بشریت است، ولی وقتی میدانیم که جایگزینی یک نوع از کنترل به جای نوع دیگر، حداقل در ربع قرن گذشته، بی ثمر بوده و هست، آنگاه ممکن است شروع به قبول این راه دشوار کنیم، که تنها آلترناتیو ما برای بقا در این سیاره است.

اگر فلسفه کنترل از بین برود، از کجا میدانیم که ما تحت کنترل طبیعت و شروران در نیائیم؟ دستاورهای تمدن های پیشرفته بشریت در عرصه های تکنولوژی، و نیز در راستای به رسمیت شناختن حقوق بشر، غیرقابل بازگشت است، مگر آنکه فاجعه ای نظیر جنگ هسته ای و یا واپسگرائی عمومی در سطح جهانی اتفاق افتد.

اما امکان چنان فاجعه هائی بیشتر خواهد شد، اگر ما زودتر از خواب بیدار نشویم، و این پارادیم کنترل را تغییر ندهیم، پارادیمی که در یک دوران برای بشریت لازم بوده، اما اکنون از خصائص منسوخ شده بشر است. حتی شروع به تجسم پارادیم آلترناتیو در عرصه های مختلف زندگی، پوچی بهشتی را که در آن فرد تحت کنترل است، حتی همراه "خوش-رفتاری"، آشکار میکند. به اینگونه ما ممکن است آغاز نوینی داشته باشیم، که طبیعت و یکدیگر را بگونه ای دیگر ببینیم، متفاوت از زمانیکه استفاده (یوتیلیتی)، مد نظرمان بود!!

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبیر ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com
بیستم آبان ماه 1382

November 11, 2003

*این مقاله نخستین بار در بهار سال 1988 به زبان انگلیسی در شماره اول نشریه موندوس نووس به معنی دنیای نو که نشریه کتابفروشی نوا در سانی ویل کالیفرنیا بود، منتشر شده است.

Dancing in the Air

متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com

متون برگزیده سام قندچی

برای حزب جمهوریخواهان سکولار دموکرات و آینده نگر ایران
http://www.ghandchi.com/futuristparty/index.html

SEARCH